پیام رهائی
محوری‌ترین مسئله سیاسی امروزین مردم ایران دموکراسی است، و سلطنت، از جمیع جهات و به هر شکل و شمایلی که آراسته شده باشد، با دموکراسی در تضاد است، به ویژه در کشورهایی که سابقۀ ممتد حکومت استبدادی دارند.
نه من آشفته‌روی و سست رأیم
که چندین آزموده آزمایم
تبــاهــی روزگار خـود فـزایـم
چو چیــز آزمـوده آزمایم!

رؤیای بازگرداندن نظام سلطنتی

چندی پیش، به محض اینکه ترامپ، رئیس جمهور فعلی ایالات متحدۀ آمریکا، عربده‌جویی علیه کشور و مردم ایران را آغاز کرده آتشی افروخت که سوخت آن را سرداران سپاه پاسداران و علی‌خامنه‌ای فراهم کرده بودند؛ سوگواران سرنگونی رژیم استبداد سلطنتی محمدرضاشاهی و سوته‌دلان آن دوران، از خواب زمستانی بیدار شدند و به اردوگاه ترامپ و یارانش پیوستند.
امّا، احیا و دفاع از بازگشت حکومت خاندان سلطنتی پهلوی، که حاکمیتش با انقلاب عظیم ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ برافتاده است - و با تجربیّات تاریخی تلخی که مردم ایران از آن نظام دارند - به سادگی و بدون زمینه‌چینی میسّر نبود. لذا سازمانی به نام "جنبش سکولار دموکراسی ایران" تأسیس کردند و به گفتۀ خودشان "برای جلوگیری از بازتولید استبداد"، "میثاقی" [عهد و پیمانی] برای آن سازمان نوشتند و عدّه‌ای هم آن "میثاق" را امضا کردند.
در آن "میثاق" گفته می‌شود: "به نظر می‌رسد که کشور ما با الهام از روح انقلاب مشروطه و بر اساس تجربه‌های قانونی کشورهایی که سابقۀ بلند تاریخی حکومت‌های نمادمحور را تجربه کرده‌اند (همچون هند و آلمان از یک سو و ژاپن و کشورهای حوزۀ اسکاندیناوی، از سوی دیگر) محتاج وجود دو نوع ریاست است:

  • "ریاست نمادین" (نماد غیرمسؤول استمرار حاکمیت ملّت و یک‌پارچگی کشور که نام آن می‌تواند پادشاه یا رئیس جمهور باشد.)
  • "ریاست اجرائی" (مسؤول اداره و مدیریت کشور که نام آن می‌تواند صدراعظم یا نخست‌وزیر باشد.) در رفراندومی که انجام می‌گیرد، "ملت تعیین می‌کند که "ریاست نمادین کشور" پادشاه یا رئیس‌جمهور خوانده شود ..."
ما از طرح‌کنندگان این موضوع پرسش‌هایی داریم و امیدواریم که به آنها پاسخ‌های منطقی و قانع کننده داده شود:

۱- به استناد کدام دلایل و شواهد و به اتّکاء چه نوع تعبیر و تفسیری از "روح انقلاب مشروطیت" به نظر شما رسیده که "ایران محتاج وجود دو نوع ریاست است" و داشتن یک نوع ریاست که دموکراتیک‌تر هم هست (ریاست جمهوری)، کدام احتیاجِ ملی یا مشکلِ اجتماعی را رفع نمی‌کند و چه نوع ناسازگاری با "روح انقلاب مشروطیت" دارد و چه مشکلات احتمالی را برای کشور و مردم ایران ایجاد می‌کند؟ توجه فرمائید که کشورها و ملت‌های جهان هرکدام شرایط تاریخی، فرهنگی، قومی و ژئوپلیتک خاصّ خود را دارند و برای حلّ مشکلات و مسائل یک کشور و یک ملت نمی‌توان از راه حل‌هایی که برای سایر ملت‌ها و کشورها به کار رفته کپی کرد.
۲- به نظر ما، هدف و منظور مشروطه‌خواهان از تصویب مادۀ ۴۴ و ۴۵ متمّم قانون اساسی به شرح ذیل:

  • "اصل ۴۴ - شخص پادشاه از مسؤولیت مبرّیٰ است، وزراء دولت در هرگونه امور مسؤول مجلسین هستند.
  • اصل ۴۵ -کلیۀ قوانین و دستخط‌های پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا می‌شود که به امضای وزیر مسؤول رسیده باشد و مسؤول صحّت مدلول آن فرمان و دستخط همایون، وزیر است."
ایجاد یک "ریاست نمادین" نبود، بل از آنجایی که به علت وجود موانعی، چه داخلی و چه خارجی، از جمله مخالفت مجتهدین از یکسو و عدم آمادگی فکری تودۀ مردم، که به آنها یاد داده بودند "کشور که شاه نداره، حساب، کتاب نداره" از سوی دیگر در داخل، و مخالفت دولت‌های استعمارگر روس و انگلیس با حذف مقام پادشاهی از نظر خارجی؛ نمی‌توانستند مقام سلطنت را حذف کنند، با گنجاندن مواد فوق در قانون اساسی، به محدود کردن اختیارات پادشاهی خودکامه و ممانعت از دخالت وی در امور اجرائی مبادرت ورزیدند.
۳- شما در توصیف مزیّت‌های "ریاست نمادین غیرمسؤول" می‌نویسید: "ریاست نمادین، نماد استمرار حاکمیت ملّت و یکپارچگی کشور است" - "ریاست نمادین کشور همچون سرود و پرچم ملی، در همۀ مجامع داخلی و خارجی، معرّف جامعیّت و شخصیّت و قدرت همه‌جانبۀ ملت و یکپارچگی کشور و ملت است." ممکن است بفرمائید چرا این مزایا شامل رئیس جمهور نمی‌شود، درحالی که جمهوریت بیشتر از سلطنت نماد حاکمیت ملت است؟
۴- امّا، شما "ریاست نمادین"تان را، که گویا تمامی مزایای فوق را دارد، از هم‌اکنون پیدا کرده‌اید.

آقای اسماعیل نوری‌علا به تاریخ سی‌ام نوامبر ۲۰۱۸م. - ۹۷/۹/۹ش. در پاسخ به سؤال پرسشگر سایت دانستنی‌ها (Danestaniha) مبنی براینکه چرا "جنبش سکولار دموکراسی ایران" رضا پهلوی را بهترین جایگزین برای جمهوری اسلامی ایران می‌دانند؟ گفت: "

۱- رضا را تمام دنیا می‌شناسند.
۲- نوستالژی پدر و پدربزرگش در میان ملت ایران، که او را به گنجینه‌ای برای خواستاران سکولار دموکراسی ایران درآورده است." [نوستالژی: حسرت روزهای خوشِ گذشته.]

در مصاحبه‌ای دیگر: "رضا پهلوی از "رانت" پدر و پدربزرگش بهره می‌برد. او پسر پادشاه ایران‌ساز محمدرضا پهلوی است." (اسماعیل نوری‌علا).
و در جایی دیگر: رضا پهلوی چهره‌ای بی‌بدیل برای آیندۀ سیاسی ایران است." (اسماعیل نوری‌علا)

سخنگوی دیگر سلطنت‌طلبان، آقای رضا تقی‌زاده می‌گوید: "جایگاه پادشاهی در ایران، جایگاه مستحکمی است." "الگوی پادشاهی مشروطه می‌تواند انسجام کشور را حفظ کند." "رضا پهلوی بهترین الگوی نمایندگی سیاسی ایران در کشورهای خارجی است."
و سرانجام آقای رضا تقی‌زاده وظیفۀ جاماندۀ مهم دیگری را نیز بر عهده می‌گیرد و آن زدودن ننگ و رسوایی کودتای ۲۸ مرداد از دامن محمدرضاشاه است. وی در مصاحبه با آقای حسن اعتماد در نیمۀ دسامبر ۲۰۱۸ برابر دوّم آذرماه ۱۳۹۷ -یوتیوب - گفت: "دکتر مصدق این مرد تحصیل‌کرده و حقوق‌دان در اواخر حکومتش به یک دیکتاتور بسیار بسیار بد تبدیل شد."
در صورتی که دکتر مصدق به علت ملایمت و گذشت نسبت به دشمنان و بدخواهانش مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفته بود. دکتر مصدق انسانی بود متواضع و آزادمنش و به قول خود، "هیچ لذّتی را نمی‌توانست با حظّ آزادی عقیده و بیان برابر کند." و به همین لحاظ پس از انتخاب به مقام نخست وزیری به شهربانی کل کشور دستور ذیل را صادر نمود:

"شهربانی کل کشور - در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته شود، هرچه نوشته باشند و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرّض قرار گیرد." (۱)

این مرد آزاده و شریف تا آخرین روز حکومتش به این نوشته و دستور خود وفادار ماند.
مسلماً نتیجۀ منطقی این اظهارات ناجوانمردانه و تحریف آشکار تاریخ، تبدیل شدن بلواهای خیابانی، روسپیان، چماق‌داران و اراذل و اوباش، که در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با دریافت دلارهای آمریکایی - معروف به دلار بهبهانی [آیت‌اللّه بهبهانی] به خیابان‌ها ریخته بودند، و کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد که زیر چنین پوششی صورت گرفت، به "قیام ملّی ۲۸ مرداد" خواهد بود و محمدرضاشاه را روسفید خواهد ساخت.
اینک به میراث (یا رانتِ) پدربزرگ و پدر آقای رضا پهلوی، میراثی که او را به ثروت و گنجینه‌ای برای خواستاران سکولار دموکراسی ایران مبدل ساخته می‌پردازیم:

سلطنت رضاشاه پهلوی
رضاخان را، که یک درجه‌دار قزاق در دیویزیون قزاق بود، فرمانده انگلیسی آیرونساید، با توجه به توانایی‌هایش، به فرماندهی دیویزیون قزاق گمارد و نیروی قزاق را سر و صورتی داد. ژنرال آیرونساید، فرمانده انگلیسی، که با مأموریت تخلیه نیروهای نظامی بریتانیا از ایران به کشور ما آمده بود، در "خاطرات سرّی" خود می‌نویسد: "یک افسر ایرانی توانا باید فرماندهی قزاق‌ها را به دست گیرد. این بسیاری از مشکلات را برطرف می‌کند و به ما مجال می‌دهد با مسالمت و آبرومندی کشور را ترک گوئیم." بعلاوه انگلیسی‌ها می‌خواستند خودِ ایرانیان نیروی مؤثری تشکیل دهند تا بتوانند خلاء حاصل از خروج نیروهای نظامی بریتانیا را پر کنند، تا در شمال مانع پیشروی نیروهای مسلح بلشویک‌ها به سمت تهران گردند؛ و در جنوب امنیت چاه‌های نفت و مرزهای هندوستان را تأمین کنند. در اجرای این هدف‌ها به رضاخان اجازۀ کودتا دادند، به شرطی که احمد شاه را از سلطنت خلع نکند.
بدینسان رضاخان به یاری سفارت انگلیس و افسران انگلیسی در تهران، کودتا کرد و به مقام سردار سپهی رسید، و سپس احمدشاه را - که خوش‌گذرانی در کاباره‌ها و کازینوهای پاریس را به سلطنت در ایران ترجیح می‌داد، از سلطنت خلع کرده به جایش نشست. رضاشاه در دوران سلطنتش هم خدمات شایسته‌ای انجام داده و هم صدمات عظیمی به ملت ایران زده که چند نسل از مردم ایران را گرفتار ساخته است:
خدمات؛ برقراری امنیت و آرامش در سراسر کشور که رضایت تودۀ مردم را جلب نمود. ایجاد تمرکز و تشکیل دولتی نیرومند در شرایطی که ایران را خطر متلاشی شدن تهدید می‌کرد. راه‌انداختن بوروکراسی و سازمان اداری پیشرفته که هرج‌ و مرج دولتی را از بین می‌برد، با کمک و همفکری نخبگان جامعه.
صدمات؛ رضاشاه ابزارهای تمرین دموکراسی، نظیر مطبوعات آزاد، احزاب، اتحادیه‌ها، و تجمّع‌های مستقل و آزاد را از بین برد و از انتخابات و مجلس شورای ملی، قالب آنرا نگهداشت و از محتوا خالی کرد و با انجام انتخابات فرمایشی مجلس را از بله‌قربان‌گویان پر کرد .

  • رضاشاه با اجرای سیاستِ "یک ملت، یک زبان، یک کشور"، به محوِ تمام خصوصیّاتِ قومی اقوام ایرانی و تحقیر و توهین به آنها اقدام نمود، و با این کار بزرگترین لطمه را به وحدت ملّی ایرانیان وارد کرد؛ که واکنش این سیاست، پس از اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۳۲۰ و سرنگونی رضاشاه، به صورت جدایی‌طلبی قومی، خصوصاً در استان‌های مرزی مانند آذربایجان، کردستان و بلوچستان ظاهر گردید.
  • امتیاز دارسی [نفت جنوب] توسط پادشاهی سبک مغز و مریض که در رأس یک رژیم استبدادی قرار داشت، اعطا شده بود، [مظفرالدین‌شاه] و این به استثمار (واقعی و نه خیالی یا "احساسی") ۲۵ سالۀ کشور به وسیلۀ انگلیس انجامیده بود. سپس در سال ۱۳۱۲ فرمانروای مستبد، متکبّر و شتابزدۀ دیگری [رضاشاه] این توافق را لغو کرد، اما بلافاصله دریافت که برای حفظ تاج و تختش باید قرارداد جدیدی امضا کند. و بدینسان توافق قبلی برای ۳۰ سال دیگر تمدید شد." (۲)
    طبق قراردادِ دارسی دولت ایران در مدّت قرارداد، یعنی تا سال ۱۳۴۰/۱۹۶۱، تنها به ۱۶ درصد عایدات حق داشت، اگر امتیازنامۀ دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۳۴۰/۱۹۶۱ با انقضای مدت قرارداد، صد در صد عایدات نفت جنوب به ایران می‌رسید و کلیۀ اموال شرکت نفت جنوب نیز به ایران تعلق می‌گرفت.
    "فرض کنیم که عایدات دولت در مدت ۳۲ سال که تمدید شده، هیچوقت از /۷۵۰ هزار لیره که کمپانی برای حداقل معین نموده بود بیشتر نشود، ... بنابراین صدی ۸۴ عایدات که در سال ۱۹۶۱ حق دولت ایران می‌شد با انعقاد قرارداد جدید، کمپانی آنرا تا ۳۲ سال دیگر می‌برد، که می شود ۱۲۶ میلیون لیرۀ انگلیسی.
    ۱۲۶ میلیون لیرۀ انگلیسی از قرار لیره‌ای ۱۲۸ ریال ۱۶۰/۱۲۸/۰۰۰/۰۰۰ ریال می‌شود، و تاریخ نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶۰ بیلیون و ۱۲۸ میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانگان چنین خدمتی کند!!" (۳)
  • رضاشاه در نیمۀ دوم دوران سلطنتش به یک پادشاه خودکامۀ زمین‌خوار تبدیل شد. او به زور و با استفاده از نیروی ارتش، املاک مردم را تصرّف می‌کرد. چنانکه مطبوعات خارجی نوشتند: "در ایران یک اژدهای زمین‌خوار پیدا شده است." به گفتۀ بانو تاج‌الملوک آیرملو (پهلوی)، همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضاشاه پهلوی، راجع به دارایی رضاخان هنگام ازدواج با او: "ترتیب مقدمات ازدواج ما فراهم شد و پدرم یک خانۀ کوچک در حوالی منزل ما (در حسن‌آباد) برای رضا اجاره کرد تا عروس خود را به آنجا ببرد." (۴) امّا رضاخانی که خود را "یک قزاق یک‌لا قبا" می‌نامید و یک باب خانه نداشت تا عروسش را به آنجا ببرد، در پایان سلطنتش مالک دو هزار باب املاک غصبی شد.
سلطنت محمدرضاشاه پهلوی
  • روز بیست و پنجم شهریور ماه ۱۳۲۰، قبل از این که متفقین وارد تهران شوند، رضاشاه بنا به توصیۀ سفارت انگلیس از سلطنت کناره‌گیری کرد. محمدعلی فروغی، نخست وزیر منتصب رضاشاه، پس از قرائت استعفانامۀ رضاشاه در مجلس، طی نطقی چنین گفت: "... در این موقع که ایشان (محمدرضاشاه) زمام امور را به دست گرفتند ... امر فرمودند که به اطلاع عامّه و مجلس شورای ملی برسانم که ایشان در امر ملت و مملکتداری، اصول مشروطیت و قانون را رعایت خواهند کرد. فرمودند ملت ایران بداند که من کاملاً یک پادشاه قانونی هستم و تصمیم من بر اینست که قانون اساسی را کاملاً رعایت نمایم ... اعلیحضرت جدید معتقدند، اگر در گذشته نسبت به مردم، جمعاً یا فرداً تعدیاتی شده، از هر ناحیه‌ای که باشد از صدر تا ذیل مطمئن باشند رسیدگی و اقدام خواهیم کرد که این تعدیّات مرتفع و به طرز رضایت‌بخش جبران شود." (۵)
    محمدرضاشاه خود نیز بعد از ظهر ۲۶/۶/۲۰ به مجلس آمد و پس از ادای سوگند، جانشین پدر گردید. او در سوگندش گفت: "به کلام‌اللّه مجید و هرآنچه نزد خدا محترم است، قسم یاد می‌کنم که قانون اساسی مشروطیت را نگهبان بوده و منظوری جز سعادت دولت و ملت ایران نداشته باشم." (۶)
    امّا او هرگز به این سوگندش وفادار نماند. مثلا از جملۀ تعدّیات بزرگی که در حق مردم شده بود غصب املاکشان بود. در این مورد "رفع تعدّیات" این گونه صورت گرفت: املاک غصبی رضاشاه به دولت انتقال یافت و مقرّر گردید که تا صدور حکم قطعی، املاک به صاحبان آنها پس داده نشده در دست دولت باقی بماند و عایدات املاک مزبور نیز از فاصلۀ بین واگذاری تا صدور حکم به مالک اصلی تعلق نگیرد. دولت عملاً ترتیبی داد که فقط عدۀ معدودی توانستند املاک خود را پس بگیرند. املاک مذکور پس از توطئه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ [ترور نافرجام محمدرضاشاه] بنا به درخواست شخص محمدرضاشاه به تصویب مجلس شورای ملی، به ملکیّت محمدرضاشاه در آمد.
    در دورۀ نخست وزیری دکتر مصدق به اصرار او، املاک مذکور مجدداً به دولت منتقل شد. امّا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت فضل‌اللّه زاهدی، املاک غصبی را مطابق تصویب‌نامه‌ای - بدون کسب نظر مجلس - به محمدرضاشاه تقدیم داشت و محمدرضاشاه پس از چند سال بهره‌برداری آنها را به دهقانان فروخت و با سپردن قبوض اقساطیِ بیست و پنج سالۀ دهقانان به بانک ملی ایران، وجه قبوض مذکور را نقداً و بدون تنزیل از بانک ملی دریافت نمود." (۷)
  • محمدرضاشاه برای "اثبات وفاداری" خود به سوگندش مبنی بر "نگهبانی از قانون اساسی مشروطیت"، به تغییر قانون اساسی در جهت افزایش اختیارات خود، و تضعیف و سلبِ استقلال مجلس شورای ملی اقدام نموده اصل ۴۸ قانون اساسی را بدین شکل درآورد: "اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می‌تواند هر یک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هر دو مجلس را در آن واحد منحلّ نماید." اما در انتخابات مجلس مؤسسانی که قانون اساسی را بدین شکل تغییر داد، فضاحت و رسوایی بی‌مانندی پیش آمد، به شرح ذیل: "از مجموع شصت هزار رأی دهندۀ شهر تهران و حومه، در خود تهران یکصد و هشتاد هزار رأی در صندوق‌ها ریختند و [مجریان انتخابات] خودشان خجالت کشیدند و برخلاف رسم، انجمن انتخابات وقتی مُنتخبین را اعلام کرد، تعداد آراء آنها را تذکّر نداد ..." (۸)
  • نظر به اینکه "اعتقاد رضاخان به قدرت فوق بشری انگلیسی‌ها برای پسرش نیز به ارث رسیده بود، و این شاه در این باور از عامّۀ ایرانیان نیز پیشی گرفته بود، در ماه مه سال ۱۹۵۳ / اردیبهشت ۱۳۳۲، هفت ماه بعد از این که مصدق روابط دیپلماتیک ایران را با انگلیس قطع کرد و حدود سه ماه پیش از کودتای آن سال، محمدرضاشاه که می‌دانست انگلیسی‌ها تقریباً از بدو استقرار دولت مصدق کوشیده بودند آن را ساقط کنند، از طریق وزارت خارجۀ آمریکا پیام ذیل را به وزارت خارجۀ بریتانیا فرستاد:
    "گزارش می‌شود که شاه اخیراً این نغمه را آغاز کرده است که انگلیسی‌ها سلسلۀ قاجار را برانداختند و پدر مرا روی کار آوردند و بعد او را هم برداشتند؛ حالا هم به میل خودشان می‌توانند مرا نگهدارند یا بردارند. اگر نظرشان این است که من بمانم و شاه از اختیاراتی که قانون اساسی به او داده برخوردار باشد، بگویند. اما اگر می‌خواهند بروم، زودتر بگویند تا بتوانم بی سر و صدا بروم. آیا انگلیسی‌ها میل دارند کس دیگری را جانشین من کنند، یا می‌خواهند سلطنت را برچینند؟ آیا تلاش‌های کنونی برای محروم کردن من از اقتدار و حیثیتم زیر سر آنهاست؟" (۹)
    "هندرسون [سفیر آمریکا در ایران] قبل از رفتن به واشنگتن، پیام چرچیل را مبنی بر پشتیبانی از شاه به او رساند و دلگرمی داد. وی پس از آن که بند و بست‌های خود را محکم کرد و خاطر شاه را از سوی انگلیسی‌ها آسوده ساخت و متقابلاً از او قول گرفت که موقعیت و نیروهای خود را مطابق نقشۀ آمریکا و بریتانیا برای روی کار آمدن زاهدی و پشتیبانی از دولتِ [او] به کار گیرد، در تاریخ دهم خرداد ۱۳۳۲ تهران را به قصد واشنگتن ترک کرد." (۱۰)
  • محمدرضاشاه عظیم‌ترین ستم و خیانت تاریخی به ملت و کشور ایران، و مطلوب‌ترین خدمتگزاری به استعمارگران آمریکا و انگلیس را با پیشگام شدن در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام داد؛ عملی که تا لحظۀ حاضر ۶۵ سال است مردم ایران را از وصول به دمکراسی باز داشته و اثرات این لطمۀ مهلک کی زدوده خواهد شد معلوم نیست.
    شرح فاجعه را مختصر و مفید، از زبان بیل کلینتون بشنویم:
    چارلی رُز، خبرنگار یک مجلۀ آمریکایی در سویس، در حاشیۀ اجلاس مجمع جهانی اقتصاد، ضمن مصاحبه با بیل کلینتون رئیس جمهوری سابق آمریکا، در مورد کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت دکتر مصدق و نقش آمریکا در آن کودتا سؤال می‌کند. و این هم پاسخ کلینتون:
    "داستان اندوهبار این کشور در واقع از دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ آغاز شد که آمریکا دولت دکتر مصدق را، که بر اساس دموکراسی پارلمانی توسط مردم ایران برگزیده شده بود، سرنگون کرد و شاه (محمدرضا پهلوی) را به ایران باز گردانید ... ما ایران را از دموکراسی پارلمانی در دهۀ ۱۹۵۰ محروم ساختیم." "من هنگامی که محمد خاتمی به ریاست جمهوری برگزیده شد، در این مورد عذرخواهی کردم و علناً اذعان داشتم که آمریکا باعث سقوط دکتر مصدق شد. این واقعیت است، از بابت آن پوزش طلبیدم" (۱۱)
    بعد از کودتا محمدرضاشاه کینه‌توزانه بساط دیکتاتوری مطلقی را گستراند، با دستگیری‌ها، شکنجه‌های سبعانه، خونریزی‌ها و کشتارهای دسته‌جمعی نظیر راه انداختن حمام خون در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سرانجام به انقلاب مردمی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ منجرّ شد.
  • محمدرضاشاه هنگامی که تحت فشار از داخل و خارج مجبور به ترک ایران شد، محصول غارتگری‌های درازمدت خود را - که بخشی از آنها در بانک‌های خارج بود و بخشی دیگر را با خود برد - مورد بهره-برداری قرار داد. در مورد این سرمایه‌ها که سر به فلک می‌زند، "آقای رضا پهلوی آنرا ۶۲ میلیون دلار اعلام می‌کند. امّا منابع دیگر آن را بسیار بسیار بالاتر، و منحصر به نقدینگی ندانسته و شامل انبوهی از اوراق بهادار و سندهای ملکی در خارج از کشور، و مقدار زیادی جواهرات و ... می‌دانند.
    فریدون هویدا و روزنامۀ نیویورک تایمز سرمایه‌های خارج شده را با استناد به منابع بانک جهانی بین ۳ تا ۵ میلیارد دلار؛ اردشیر زاهدی و دادستان تهران در زمان شریف امامی ۳۱ میلیارد دلار، و فایننشال تایمز آمریکا ۳۵ میلیارد دلار ذکر کرده‌اند." (سوم دسامبر ۲۰۱۸ - ۹۷/۹/۱۲ "پرسش از طرفداران بازگشت سلطنت" - رضا علیجانی)
آقای رضا پهلوی کیست و چه می‌گوید؟
آقای رضا پهلوی که چندی است به ارادۀ ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، به میدان سیاست کشیده شده، با فراموش کردن اینکه به دستور دولتِ وقتِ آمریکا پدرش محمدرضاشاه از ایران رفت، و یا به گفتۀ یکی از افسران عالی‌رتبۀ ارتش در دادگاه جمهوری اسلامی: "ژنرال هایزر، فرستادۀ آمریکا، دُم شاه را گرفت و از ایران بیرون انداختش."، چنانکه شاه از سالیوان ملتمسانه پرسید: "حالا کجا بروم؟"؛ اینک در میدان سیاست تلوتلو می‌خورد و آقای اسماعیل نوری علا او را "سرمایه و گنجینۀ ملی" می‌داند.
در تاریخ ملت‌ها، کسانی به نام "سرمایه و گنجینۀ ملی" مفتخر می‌شوند،که یا خدمات بزرگ و ارزنده‌ای در دفاع از منافع ملی آن ملت انجام داده باشند و یا دارای دانش، هنر و شایستگی‌های والایی باشند که مایۀ فخر و مباهات آن ملت گردند. رضا پهلوی شخصاً دارای هیچیک از این خصوصیات نیست.
به گفتۀ آقای فرهنگ قاسمی در تلویزیون "رنگین کمان" به تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۱۸ - ۹۷/۱۰/۴ خطاب به رضا پهلوی: "رهبر شدن برای جنبش مردم ایران و آلترناتیو شدن به جمهوری اسلامی ایران لازمه‌اش تولید ارزش‌هایی است. شما که طی چهل سال هیچ ارزشی تولید نکرده‌اید، چگونه می‌خواهید رهبر جنبش دموکراسی‌خواهی مردم ایران، و آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی بشوید."
"آقای رضا پهلوی کمترین صلاحیت و خصوصیات و ویژگی‌های یک رهبر حتّی متوسّط برای هدایت و مدیریت یک جنبش اجتماعی را برای تغییر حکومت در ایران را ندارد. او از تباری می آید که پدربزرگ و پدرش با طرح و نقشه و دستور خارجی آمدند و رفتند." (آقای رضا علیجانی، سوم دسامبر ۲۰۱۸- ۱۲/۹/۹۷)
رضا پهلوی دچار فساد اخلاق و بد دهنی است، به قول آقای فرامرز دادرس افسر عالی‌رتبۀ گارد شاهنشاهی که رضا را از نزدیک می‌شناسند: "او نه شخصیت یک شاهزاده را دارد و نه شخصیت یک ایرانی مبارز را." (۱۲)
آقای رضا پهلوی که ادعا دارد پس از فروپاشی جمهوری اسلامی در ایران نظام دموکراتیک برپا خواهد کرد، از هم‌اکنون دیکتاتوری آغاز کرده است و اطرافیانش مخالفان را به زدن و کشتن تهدید می‌کنند و حتی برایشان "حکم اعدام صادر می‌کنند که پس از پیروزی در "ایرانِ آزاد اجرا خواهد شد."
رضا پهلوی در مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا (VOA، پرسشگر آقای فلاحتی) در پاسخ به سؤال:
  • آیا شما سلطنت‌طلب هستید یا جمهوری‌خواه؟ می‌گوید:
  • من همیشه گفته‌ام به هم‌میهنانم که این تصمیم با مردم است تا چه شکل از حاکمیت را می‌خواهند. من الزاماً اعتقادی به این یا آن ندارم. چون فکر می‌کنم در هر دو فرم کشور ما قابل اداره خواهد بود. مسئله بیشتر برمی‌گردد به خصوصیات کشور و منطقه و بافت اجتماعی آن. وگرنه خوب، چه کسی است که با جمهوریت مخالفت داشته باشد؟! من کوچکترین مخالفتی با جمهوریت ندارم. حتی ممکن است باید بگویم که در اساس جمهوری‌خواه هم باشم.
    اما سوال اینست، و این سؤال را باید مردم ایران پاسخ بدهند، که آیا وجود یک نهاد فرا مسلکی، غیر سیاسی به عنوان سمبل وحدت کشور، همچنان برای مملکت ضروری است یا نه. این سؤال را باید از مردم کرد."
اینک پاسخ ما
۱- وحدت ملّی واقعی در کشورهایی که دارای تکثّر قومی، مذهبی و فرهنگی می‌باشند - نظیر ایران - فقط با تأمین عدالت اجتماعی، برابری حقوق اجتماعی و عدم تبعیض، و اِعمال تسامح به صورت احترام به زبان، دین و مذهب، سنن، و فرهنگِ تمام اقوام ساکن ایران میسّر است، نه با بودن یا نبودن شاه، چه نمادین و چه غیر نمادین. سمبول این وحدت نیز در مرحلۀ تکاملی امروز بشر، وجود رئیس جمهور ادواری واحدی در کشور است، نه نهادی فرامسلکی، غیرسیاسی، غیرمسؤول و بیکاره و مفت‌خور، و مادام‌العمر و احتمالاً موروثی به نام "ریاست نمادین"، که گویا جزو "فرهنگ کشور" است و "می‌نشیند آن بالا، مثل پادشاه سوئد." رضا پهلوی در مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا به عنوان یک اصل می‌گوید: "هیچ مقام مسؤولی در کشور ما که تصمیم‌گیر باشد، نمی‌تواند غیرمنتخب باشد، یعنی پاسخگویی در مقابل انتخاب مردم." طبعاً چون "ریاست نمادین" تصمیم‌گیر نیست و غیر مسؤول است، شامل این اصل نمی‌باشد.
۲- شاهزادگی فی‌نفسه هیچ مقام و ارزش و امتیازی نیست، برعکس چنانکه پدر شاهزاده شاهی خودکامه، خونخوار و وابسته به بیگانه باشد، مایۀ شرمساری و سرافکندگی شاهزاده نیز می‌گردد. در هر حال نمی‌توان بدون هیچ صلاحیت ویژه‌ای، تنها به خاطر نسب از یک خانوادۀ شاهی جایگاه سیاسی یافت.
۳- میراث اجتماعی، یا به قول سلطنت‌طلبان "رانتِ" پدربزرگ و پدر، چنانکه حاصل خدمت به ملت و دفاع از منافع ملّی بوده و احترام و بزرگداشت جامعه را سبب شده باشد، می‌تواند برای فرزند هم منزلتی به همراه آورد، امّا نه مقام دولتی. در مورد رضا پهلوی این "رانت" نه فقط مثبت نیست، بلکه به شدت منفی است. خانوادۀ پهلوی قبل از همه باید در محضر دادگاهی صلاحیت‌دار و ملّی حاضر شده و حساب پس بدهند. سپس چنانکه روسفید درآمدند برای انتخاب شدن به مقامی دولتی، به مردم مراجعه کنند.

باری، برای پایان دادن به این بحث بخش‌هائی از نوشتۀ پر مغز و کاملا درست آقای رضا علیجانی را نقل می-کنیم:

"از تاریکی باید به روشنایی پناه برد نه به تیرگی."
"... اگر ملت ایران بتواند این نهاد خطرخیز [ولایت فقیه] را کاملاً براندازد و حذف کند. آیا نابخردانه نیست که دوباره بیاید و نهاد ولایت فقیه "نمادین" را در کشور و قانونش ایجاد کند!؟ سلطنت مستبدّ و خودکامگی که از بین رفته است، چرا باید دوباره احیایش کرد، ولو با توهّم دربارۀ نوع نمادین آن. چرا روزۀ شک‌دار بگیریم و نهادی شدیداً مستعدّ خودکامگی را بیاوریم؟"
"اگر منطقۀ ما مستعدّ قدرت‌های متمرکز است، باید تلاش کرد شکلی از حکومت را برگزید که شرّ کمتری داشته باشد و ظرفیتش برای بازتولید استبداد کمتر باشد؛ بر این اساس نظام جمهوری ترجیحی محسوس بر سلطنت دارد."
"هرگونه مقام مادام‌العمر در سرزمین نفتی ما، بی‌هیچ تردیدی به خودکامگی و استبداد می‌انجامد ... وقتی فردی نه به رأی مردم احتیاج داشته باشد (چون مادام‌العمر است) و نه به پول آنان (چون چاه نفت دارد) با سرعتی محیّرالعقول به یک دیکتاتور خودکامه تبدیل خواهد شد."
"تجربۀ این ماه‌ها نشان داد که رضا پهلوی همین که اندک بادی به بادبانش وزید، خود را هم‌سطح مدافعان خود نمی‌داند. (آقای رضا علیجانی، سوم دسامبر ۲۰۱۸ - ۹۷/۹/۱۲)

گروه پیام رهائی














استفاده از مطالب این سایت آزاد است.